زمستون

یک قدم مانده به...

زمستون

یک قدم مانده به...

روزی می آید


که با شوق به خود می رسی،


و در آئینه ات به خود خوشامد می گویی،


و هر یک به خوشامد گویی دیگری لبخند می زند،


و می گوید بنشین. بنوش.


بار دیگر غریبه ای را که خود بودی دوست خواهی داشت.


شرابش ده. نانش ده. به او عشق بورز. به غریبه ای که در سراسر زندگی دوستت داشته.


کسی که با تمام وجود تو را شناخته. و تو او را نادیده گرفته ای.


نامه های عاشقانه، عکس ها، یاداشت های نومیدانه ات را از گنجینه بردار.


تصویرت را از آئینه برگیر.


بنشین. با شور و شادی زندگی را سپری کن.

انت صراط المستقیم











پ.ن:

علی کیست؟

علی کیست؟

علی کیست؟

ما متهمیم!

 

جامعه مذهبی ما در برابر تهاجم روز افزون و ریشه برانداز و نیرومند فرهنگ غربی چه سرنوشتی خواهد  داشت؟   

  

جامعه ما دارای روحی سنتی و ارزشهای موروثی و ایمان تلقینی و ناخوداگاه است و فرهنگ غربی با روح نو آفرین و ارزشهای عقلی و کفر علمی و خودآگاهی مادی و واقعیت گرایی زندگی و بینش پست لذت جویانه بورژوایی وعصیان علیه تمام قیود بازدارنده اخلاقی و اعتقادی و فلسفه اصالت زندگی و اصالت مصرف و قدرت و حرکت و پیشرفت مادی.   

 

مذهب موجود بصورت قالب های ذهنی متحجری در آمده است که تنها وراثت خانوادگی و سنت اجتماعی و تلقینات محیطی محافظ آن است و کانون علمی و فکری اش که مغز آن به شمار می آید از جوشش و زایش پیشینش افتاده است و اسلامی که بیداری و حرکت و نوآوری مستمر عقلی و علمی بود و پیشاپیش زمان می رفت و از حوادث پیشی می گرفت و آن ها را در پی خویش می کشاند اکنون در میان توده پیروانش مجموعه ناهمساز و بی جهتی از یک مقدار مقدسات عاطفی و معتقدات ذهنی شده است. در عین حال از افق های دور و ناشناخته حریفی تازه نفس و هوشیار و نیرومند و سلطه جو و عالمگیر بر او تاخته است که هم با علم تکنیک فلسفه ادبیات و هنر و قدرت عظیم اقتصادی و تجربه ها و موفقیت های تاریخی بسیار در طرد و نفی قدرت مذهب مجهز است و هم دستش در دست نیرومند استعمار غربی است که با اسلام کینه ی دیرینه دارد و می کوشد تا برای باز شدن راه ورود به اسقرارش در جامعه های اسلامی آن را از سر راه خویش بردارد.   

 

اسلام در طول حیات تاریخی اش نشان داده است که استعداد بیدار کردن و حرکت بخشیدن به جامعه خواب رفته و راکد و عزت و قدرت دادن به ملت های خو کرده به ضعف و زبونی را داراست و نیز جز یک احساس دینی و ایمان قلبی و اعتقادی یک فرهنگ غنی و ریشه دار و زاینده است و بزرگترین مانع اجرای طرح استعمار فرهنگی است.   

 

علاوه بر این استعمار فرهنگی و استبداد روحانی در تزلزل های پایگاههای اجتماعی مذهب و علل و شرایطی که مسیر حرکت زمان را از کنار مذهب دور می سازند نقش موثری دارند و باعث می شوند که طبقه تحصیل کرده ما و محیط روشنفکری ما و نسل جدید ما از مذهب دور می شوند و بویژه از اسلام و با حساسیت بیشتری از تشیع بیگانه می شوند و حتی با عقده و نفرت و خصومت از آن فرار می کنند تا به کجا برسند و ناخودآگاه به چه دامی فرو افتند؟   

  

من به عنوان کسی که مسئول طبقه خودش است آمده ام که بگویم 

همه چیز از دست رفته است 

و همه چیز از دست می رود 

به چه چیز مشغولید؟

«علی شریعتی»

بسم الله

برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته ای بر بام.

پاکی آوردی - ای امید سپید!-
همه آلوده گی ست این ایام.

راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
اشک واری ست می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام

شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش هم رنگ می زند رسام.

مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!

تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام!
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام ...

خام سوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برف تازه، سلام!