راحیل گفت: خیلی ها بر اساس تقدیر و سرنوشت خود روزگار خود را تلخ و یا شیرین می گذرانند، خیلی ها اعتقاد دارند که این تقدیر و سرنوشت توسط خدا وند در روح و روان انسان ها نهاده شده است، در واقع می توان گفت که مشیت الهی است برای انسان، در هر حال همیشه انسان در زندگی خوشبخت نیست گاهی روزگار خود را تا لحظه ی مرگ در سختی و بی چارگی می گذرانند.
خلیل پاسخ داد:
- خیر همه اعتقادات و اندیشه هایی که می گویند انسان برای گذراندن زندگی سخت و دشوار خلق شده بی اساس و باطل است، اندیشه هایی که انسان را به سوی غم و اندوه و فقر و محرومیت می کشاند اندیشه های درستی نیستند چون وظیفه ی اصلی انسان فراهم نمودن زندگی خوب و سعادتمند بر روی هر نقطه از کره ی زمین است، کسی که نشانه ها و نعمت های خداوند را در کره ی زمین نبیند نمی تواند آنها را در سرای دیگر مشاهده نماید چون ما به صورت افراد پست و نگون بخت به این دنیا تبعید نشده ایم بلکه بسان کودکانی جاهل و نادان فرود امده ایم تا از زیبایی های زندگی و خوبی های طبیعت و رازهای خلقت و آنچه در روح و روان انسان ها نهفته است چیزهای زیادی یاد بگیریم.
جوان سپس ادامه داد:
- همه ی این چیزها را هنگام قرائت و مطالعه ی تعالیم و اندرزهای مسیح ناصری دریافتم، این اندرزها بسان نوری بود که به اعماق روح و روانم نفوذ کرد و مرا از خواب جهل و غفلت بیدار کرد؛ از آن لحظه فضای صومعه را فضایی تاریک و نفرت انگیز احساس نمودم و آن را آکنده ازاشباح ترسناک مشاهده کردم که می خواهند جان مرا بگیرند، از قدم زدن در طبیعن و نشستن زیر سایه درختان دشت و آرمیدن در دامنه کوه لذت می بردم چون نور حقیقت را انجا یافتم.
«جبران خلیل جبران»
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنة تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایة امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحة روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
۱- گیریم هستند کسایی که رو تخت میخ می خوابن
اما این دلیل نمی شه کسایی که رو تخت معمولی می خوابن گناه کار خونده شن
۲- گیریم که هستند کسایی که با چن تا بادوم چله می گیرین
اما اینم حتی دلیل نمی شه اونا فوق العاده قلمداد شن
۳- ...
ای راهب کلیسا کمتر بزن به ناقوس
خاموش کن صدا را نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
بردار جان خود را با ما بیا به پابوس
قناری گفت: - کره ی ما
کره ی قفس ها با میله های زرین و چینه دان چینی.
ماهی سرخ سفره ی هفت سین اش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار
متبلور می شود.
کرکس گفت: - سیاره ی من
سیاره ی بی هم تائی که در آن
مرگ مائده می آفریند.
کوسه گفت: - زمین
سفره ی برکت خیز اقیانوس ها.
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستینش از اشک تر بود.
احمد شاملو