ما از خداى گم شدهایم او به جستجوست
چون ما نیازمند و گرفتار آرزوست
گاهى به برگ لاله نویسد پیام خویش
گاهى درون سینه مرغان به هاى و هوست
در نرگس آرمید که ببیند جمال ما
چندان کرشمهدان که نگاهش به گفتگوست
آه سحرگهى که زند در فراق ما
بیرون و اندرون، زبر و زیر و چارسوست
هنگامه بست از پى دیدار خاکىای
نظاره را بهانه تماشاى رنگ و بوست
پنهان به ذره ذره و ناآشنا هنوز
پیدا چو ماهتاب و به آغوش کاخ و کوست
در خاکدان ما گوهر زندگى گم است
این گوهرى که گم شده ماییم یا که اوست؟
‹احمد شاملو›
پاییز پادشاه فصل هاست.
همیشه وقتی این شعرو زمزمه میکنم یه حس خیلی خوبی بهم دست میده ...از طرفی هم به بی خبری یه نهیب میزنم ...
ننوشتی ماله کیه ؟